Sunday, June 24, 2007

Friday, June 22, 2007



اگر واقعاْ مرا می شناختی
می دیدی که آنچه در قلب دارم
باارزش تر از آن است که به زبان می آورم
و آنچه که در آرزویش هستم
باارزش تر از آن است که در دستانم دارم






اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز دیگه از یاد رفتنی نیست

کار من همیشه از تو گفتنه
دل من محکوم به شکستنه




هواي باغ پاييزم شكفتن رفته از يادم چنان بيگانه
با خویشم كه حتي ، سايه ام نمي ايدبه دنبالم


...!!!



تورا هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم
چون تو پاک هستی می توانم تورا خط خطی
کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه
ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی
روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم




عاشقت گشتم و دیوانه خطابم کردی
آشنا بودم و بیگانه حسابم کردی
عاشقت گشتم و گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای